تفريحي خوب نیستیم،بهترینیم دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, :: 19:32 :: نويسنده : ماهان اسدپور
وزی مردی نزد پزشک معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را جویا شد مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد. مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم. پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود. مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کردو گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم … نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||
|