داستانی قدیمی در دفتر کهنه خاطرات
 
تفريحي
خوب نیستیم،بهترینیم
دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : ماهان اسدپور

وزی مردی نزد پزشک  معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را جویا شد

مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها،

از تنهایی، از خیلی ها از…

مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم

چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم.

پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید
به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است.
کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت

حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود.

مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کردو گفت:

مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم …



javahermarket

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


من ماهان هستم.از بوشهر. وبلاگی که در آن حضور دارید فقط به جهت سرگرمی شما بازدید کننده گرامی است. جهت اضافه کردن مطالب میتوانید عضو وبلاگ شوید. ادرس فیسبوک من: www.facebook.com/mahan.asadpour
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 146858
تعداد مطالب : 103
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1



javahermarket

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 146858
تعداد مطالب : 103
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1

دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی